یادی از یک دوستِ خبرنگارِ نجیب؛ حامد عاطفی فر
ابراهیم نصیری – مرگ که میرسد، آدمها ناگهان مهربان میشوند درست همان لحظهای که دیگر فایدهای ندارد. درست همان موقعی که دیگر نیستند تا چیزی بشنوند. از این بازی بدم می آید. هرچند که دلیلش حس خسران و هجران باشد.
از آخرین باری که خودم را بخاطر اینکه مدتها از دوست یا فامیلی بی خبر بودم و ناگهان به خواب ابدی رفت، سرزنش کردم، چند ماهی نگذشته است. چند روزی در شوک هستم و بعد. خب، زندگی ادامه داشت. همیشه ادامه دارد.در این چند سال گذشته رفقای زیادی را از دست دادم. همه هم جوان بودند. البته اگر خودمان را جوان بدانیم! اما صفِ رفتگان، یکبهیک هم دوره ای های من بودند. حالا دیگر زود به زود به مرگ فکر می کنم و به پس از آن.
حامد هم رفت. مثل همان رفیق با مرام و کاری، یا آن همکار صمیمی و بذله گو و مقاوم، یا دوست هنرمند خوش ذوق یا فامیل سر به زیر و … اما بهتر است بگوییم او برگشت. به آغوش همان کسی که خالقش بود. و اینچنین همه بازمی گردیم. به قول شهید آوینی “عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند”
حامد، خوب بود. نجیب و متواضع. برای منِ کارشناسِ نه چندان متخصص روابط عمومی و امور فرهنگی هنری یک مشاور امین بود. مشاوری که بهتر از من مسایل کاری ام را درک می کرد.پرکار بود و کم ادعا. خبرنگار بود و حرفه ای. روزنامه نگاری را نه فقط با تجربه بلکه با دانش آموخته و سالها تجربه کرده بود.خونگرمی ش را با همان تکیه کلام همیشگی اش یعنی “صبح بخیر” گفتن های بی موقع با لحن مخصوص به خودش، کامل حس می کردی. از اینکه او را از دست دادیم غمگینم. اما از اینکه تا این حد در بین همکارانش محبوب و دوست داشتنی بود خوشحالم. می دانم که نام نیک او تا ابد برایش کارساز خواهد بود.
یک هفته بعد من هم مثل همه در غبار هیاهوی این زندگی گم شده ام. فقط امید دارم بارِ بعد که خبری رسید، اینقدر دیر نشده باشد؛ اینقدر حسرت پشت حسرت نماند.و شاید هم خبر بعد، خبرِ من …نمیدانم.
به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم:«دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند.
ابراهیم نصیری23 آبان ماه 1404














https://shorturl.fm/ZQ85c
https://shorturl.fm/l9fq1